مجاهدین، از فرشته‌های آزادی‌خواهی تا مادی‌گرایان قدرت‌طلب

بازی پیچیده‌ی دستگاه استخباراتی امریکا، باتلاق شوروی، تجارت پاکستان و آنچه به عنوان جهاد افغانستان نامیده می‌شد، پس از سالیان متمادی جنگ و ویرانی در سال ۱۳۷۱ به پیروزی رسید و نیروهای شوروی در نتیجه‌ی قرارداد ژنو از افغانستان خارج شدند. اسناد زیادی از دوران جهاد از جمله کتاب جنگ اشباح به روشنی پرده از واقعیت‌های بزرگ و دردناک آن زمان برداشته است؛ این که دستگاه استخباراتی پاکستان در تبانی با دستگاه استخبارات امریکا، چگونه کارت بازی قضیه‌ی افغانستان را در دست داشته و با تشکیل گروه‌های مختلف جهادی و تشریح انگیزه‌های جهاد، منابع مالی و تسلیحاتی را برای تقویت ساختارهای دولتی و تسلیحاتی خویش به کار بست و به یک تجارت پرسود بدل کرد. پاکستان در تلاش شکل‌دهی به یک پشت جبهه‌ی قوی در برابر قشون سرخ و حمایت از آنچه جریان جهاد برای آزادی افغانستان خوانده می‌شود، چندین حزب و گروه جهادی را با یک هدف به وجود آورد و با برخورد تبعیض‌آمیز و حمایت بی‌چون و چرا از حزب اسلامی حکمتیار خواهان تشکیل دولت طرفدار پاکستان و در صدد به قدرت رساندن این گروه پس از خروج شوروی بود. اولین ضعف جریان جهاد، تشکیل گروه‌‌ها و جریان‌های مختلف سمتی و قومی و معرفی ده‌ها رهبر با گرایش‌ها و خواست‌های متعدد فکری و سیاسی بود.

در نبود عقلانیت و آینده‌نگری سیاسی رهبران و بازی‌های پیچیده‌ی استخباراتی برای شکست شوروی، جهاد به ابزار دست پاکستان بدل شد و تنظیم‌های جهادی خواسته یا ناخواسته در پوشش مبارزه با شوروی به پیش‌قراول تحقق آجندای منطقه‌ای پاکستان تبدیل شده، داعیه‌ی پان‌اسلامیسم پاکستان تا تأسیس کنفدریشن افغانستان و پاکستان که هدف از آن سلطه‌گری و قیمومیت منطقه‌ای پاکستان بر تحولات افغانستان پس از خروج شوروی را حمایت سیاسی و فکری کردند. سوگ‌مندانه این روند تا کنون ادامه دارد.

اگر جهادی‌های افغانستان عقلانیت و آینده‌نگری می‌داشتند، باید به جای گروه‌های مختلف، تحت یک چتر کلان ملی برای نجات و آزادی افغانستان جمع می‌شدند، در غیر آن از خیر جهاد که میراث آن تداوم دست‌اندازی‌ها و مداخلات خارجی و تعمیق بسترهای اختلافات قومی که هنوز مانع کلانی در راه تقویت دولت ملی، مستقل و با ثبات است، می‌گذشتند.

جهاد افغانستان و تجارت پاکستان در اثر بازی‌های مخرب استخباراتی که هزینه‌های زیادی را بر افغانستان وارد کرد، به پیروزی رسید و فرشته‌های آزادی و استبداد‌شکنی به کابل رسیدند، اما نتیجه‌ی جهاد را همه دیدند که چه بلاهایی بر سرمردم آورد. یک تعداد فکر می‌کنند مجاهدین پس از سقوط شوروی باید به طرف اتحاد، مشارکت ملی و ساختن یک افغانستان مستقل، آزاد با درنظرداشت تکثر سیاسی و قومی می‌رفتند و ثمره‌ی جهاد را به کام مردم شیرین می‌ساختند. این برداشت ساده‌لوحانه است؛ زیرا معرفی ده‌ها رهبر و گروه جهادی با منافع خاص قومی و سیاسی و ترجیح آجندای منطقه‌ای پاکستان به جای منافع ملی کشور، هر گونه راهکار فراگیر ملی را برای آینده‌ی افغانستان پیشاپیش به شکست مواجه کرده بود.

جنگ‌های داخلی کابل برای تثبیت قدرت و هژمونی قومی در ساختار سیاسی کشور و نداشتن ظرفیت تحمل یکدیگر در یک چارچوب جدید پس از جنگ، نشان داد که تا چه حدی جریان بزرگ جهاد به یک فاجعه‌ی بزرگ به مردم مبدل شد و فرشته‌های صلح به معامله‌گران قدرت و تباهی افغانستان تبدیل شدند. جنگ‌های ویران‌گر تنظیمی و پاتک‌سالاری‌ها، حتا سطوح پایین جامعه را که دلبسته‌گی شدید ایدیولوژیک به جهاد داشته و از بازی‌های استخباراتی جهاد اطلاع نداشتند، از جهاد و ثمره‌ی آن مایوس کرد.

طالبان با استفاده از درزها و مشکلات ناشی از خلای قدرت و جنگ‌های گروهی و با آجندای پاکستانی عرض اندام کردند. مقاومت ملی در برابر طالبان که عمدتاً از سوی چهره‌های جهادی رهبری می‌شد، قدری وجهه و اعتبار به مجاهدین بخشید و اعتماد از دست رفته را دوباره احیا کرد. سقوط طالبان و تأسیس نظم جدید در کشور، مجاهدین را دوباره در محراق آزمون قرار داد، آیا مجاهدین می‌توانند در یک فرایند سیاسی و دموکراتیک نفس بکشند، حمایت عمومی جلب کنند و به حیات سیاسی خویش ادامه دهند؟ چنین تجربه‌ای نیز چندان کامیاب نبود.

در برهه‌ی جدید، پس از سقوط طالبان، مجاهدین بیشتر از جهاد صلح و بازسازی خسته از جنگ و تشنه‌ی قدرت و ثروت بودند. مجاهدین مسئولیت ناکامی‌ها و نارسایی‌های گذشته را بر گردن تکنوکرات‌های برگشته از غرب می‌اندازند و تکنوکرات‌ها، مجاهدین را مسئول می‌دانند. بازی ملامت‌سازی میان نیروهای سیاسی دخیل در قضایای کشور به جایی رسیده است که هر یک از معماران افغانستان نوین و امض‌کننده‌های توافق‌نامه‌ی بن در این بازی، مسئولیت نارسایی‌ها در تعیین زعامت سیاسی و چارچوب‌های دولت‌داری را به عهده‌ی دیگری می‌اندازند و رفع مسئولیت می‌کنند. مجاهدین در هفده سال گذشته، در فقدان تعهد ملی به کشور و حفظ قدرت به هر قیمتی، به انواع معامله‌های شوم سیاسی دست زدنند و نتوانستند هیبت و صلابت خویش را نگه دارند. مجاهدین با روش‌های عوام‌فریبانه توده‌ها را در محور شعار‌های میان‌تهی که هیچ پابندی‌ای به آن نداشتند، بسیج کردند و احزاب عمدتاً ایدیولوژیک دوران جنگ سرد که توسط سران جهادی رهبری می‌شد، در نبود فلسفه‌ی قوی وجودی، فاقد برنامه‌ها و اهداف مشخص سیاسی در عصر دموکراسی بودند.

این جمع به مادی‌گرایانی بدل شده‌اند که هرکدام مالک ملیون‌ها دالر و ویلاهای مجلل در داخل و خارج اند، به نام جهاد هر روز در چشم مردم داخل می‌شوند و این روند تا جایی پیش رفته است که کسانی که در دوران جهاد حتا تولد نشده بودند، امروز با گذاشتن یک پکول و عبا و قبای جهادی، جهاد را به گاو شیری و وسیله‌ی دست‌یابی به اهداف سیاسی خویش بدل کنند.

مردم افغانستان با وجود همه معایب جهاد و بازی‌های پشت پرده‌ی استخباراتی آن زمان و تلخ‌سازی شیرینی جهاد، علیه این جریان نیستند و تنها مخالف با رفتار و کردار مجاهدینی اند که برای خود کیش، شخصیت و جایگاه مقدس ساخته‌، خود را بریده از متن جامعه می‌دانند و با راه و رسم جهاد وداع کرده‌اند.

یکی از رهبران جهادی که برای جهاد، تفاسیر و قرائت‌های جالب دینی ساخته و در بیانیه‌ها و سخنرانی‌هایش بر نیروهای ضد جهادی می‌تازد و این نیروها را فاسد، مریض و گمراه می‌خواند، در حالی که باید به جای وعظ در وصف جهاد و مجاهدین، تلاش کند تا رفتارهای مجاهدین را مشروع و قانونمند ساخته، آن‌ها را به جانب تقوای سیاسی و مالی، عدالت و ارزش‌های جهاد دعوت کند.

راه حل زدودن ابهام در چنین موارد که از افراط و تفریط ارزشی و سیاسی جلوگیری شود، این است که یک مناظره و گفت‌وگوی صریح میان علما، روشنفکران و مجاهدین آغاز شود تا از روایت‌های از بالا به پایین و پذیرش بدون قید و شرط آن توسط جامعه رهایی یابیم، چگونه‌گی مشروعیت دینی جهاد و انطباق جهاد افغانستان با جهاد دوران صدر اسلام، رفتارها و کردارهای مجاهدین در مقاطع مختلف زمانی مورد بحث و بررسی قرار گیرد و گره جهاد افغانستان، تقدس و غیرقابل سوال و انتقاد بودن آن باز شده و تابوها و سنت‌های جامعه به نقد و نظر گرفته شود.

واقعیت این است که مجاهدین با همه‌ی تلاش‌های معطوف به منزوی‌سازی آن‌ها، یک نیروی سیاسی تأثیرگذار بر تحولات سیاسی افغانستان می‌باشند و در حکومت گذشته و کنونی، سمت‌های مهمی را عهده‌دار اند. حفظ جایگاه و تاثیرگذاری آن‌ها منوط به بینش و هوشیاری سیاسی و فکری‌شان است، در صورتی که به همین منوال ادامه داده، قاعده‌های جدید بازی سیاسی را نپذیرند و رابطه‌ی خویش را با جامعه با یک سری اعتماد‌سازی‌ها بهبود نبخشند، آینده‌ی حیات سیاسی این نیروها تیره و تاریک‌تر از امروز خواهد بود.

نظرات

مطالب مرتبط

روایت شاهزاده هری از اشتراک در نبرد افغانستان

نام شاهزاده هری زمانی بار دیگر بر سر زبان‌ها افتاد که بخش‌های از کتاب خاطرات …

Discover more from سیاح‌آنلاین

Subscribe now to keep reading and get access to the full archive.

Continue reading