افغانستان در زمان یفتلیها (۴۲۵-۵۶۶میلادی)
چنانچه در مطلب گذشته (افغانستان از گذشته دور تا قرن ششم قبل از میلاد) بیان داشتیم هیاتله یا یفتلیها از طرف شمال به طرف افغانستان حرکت نمودند و از اراضی جیحون عبور کرده و برای بار اول در ۴۲۵ میلادی در تخارستان به تشکیل حکومت پرداختند. از قبایل مشهور یفتلیها یکی هم «زاولیها» بودند که در غزنین ساکن شدند و بعدها آن علاقه به زابل و زابلستان موسوم گردید.
پادشاهان نخست یفتلیها «افتایلتو» و «مهریه» در تاریخ افغانستان شناخته شده اند. آنها با دولت ساسانی ایران دو بار جنگ کردند که در جنگ اول با ساسانیها در نزدیک مرو از دست بهرام گور شکست خوردند؛ ولی در نیمه دوم قرن پنجم میلادی یزدگرد دوم را در حوزه مرغاب شکست دادند. مقتدرترین پادشاه یفتلیها «اخشنور» بود که در حدود ۴۶۰ میلادی جلوس کرد. وی با ساسانیها درگیر شد و بعد از یک جنگ سخت پادشاه ساسانیها را اسیر گرفت و بعد از قبول پرداخت باج و گروگان گذاشتن پسرش «قباد» رها شد. که بعد از تحویل دهی باج، پسرش نیز آزاد گردید. بعد از مرگ اخشنور، «تورامانا» پادشاه دیگر یفتلیها متوجه هند شد و تا پنجاب پیش روی کرد. پس از وی پسرش «مهراگولا» در داخل هند پیشرفت و حکومت گپتاهای هندوستان را شکست داد؛ ولی در جنگی که در سال ۵۲۸ میلادی رخ داد، مهراگولا مغلوب شد و بعد از این شکست حکومت یفتلیها رو به زوال نهاد.
اوضاع افغانستان قبل از ظهور اسلام
در نیمه اول قرن هفتم میلادی که آفتاب اسلام از افق بطحا طلوع کرد، افغانستان تحت نفوذ حکمرانان محلی و ادیان شرقی بود. سمت غرب آن تحت نفوذ ساسانیها بوده و مردم آن پیرو آیین زرتشت بودند؛ ولی کوهسارهای مرکزی، زابلستان، وادی دریای کابل تا سلسله کوههای هندوکش در شمال و کرانههای سند تحت نفوذ حکمرانان داخلی که از بقایای کوشانیان و یفتلیان بودند، قرار داشت و مردم این مناطق دیانت بودایی و برهمنی داشتند. بناءً مردم افغانستان در حین ظهور اسلام تحت حکمرانی شاهان متعدد با تفرقه و تشتت در بین ادیان، افکار و فرهنگهای مخلوط میزیستند. اگر چه زندگی شان آلوده از خرافات و فرسوده بود ولی به هویت ملی، آزادی و فرهنگ خویش میبالیدند.
دوره خلفای راشدین و ظهور اسلام در افغانستان
حضرت محمد مصطفی (صلی الله علیه وسلم) در بیستم یا بیست و دوم آوریل سال ۵۷۱ میلادی مطابق ۱۲ ربیع الاول در روز دوشنبه دیده به جهان گشود. حضرت محمد (صلی الله علیه وسلم) به سن ۴۰ سالگی در سال ۶۱۰ میلادی به پیغمبری مبعوث شد. در مدت ۲۳ سال تمام جزیره عرب به دین اسلام گروید و پیغمبر اسلام، پادشاهان روم شرقی، ایران، حبشه، امرای یمامه، بحرین و غسانی را کتباً به قبول دین اسلام دعوت فرمودند.
پس از وفات پیامبر اکرم (صلی الله علیه وسلم) جانشینان وی (خلفای راشدین) از سال ۶۳۲ تا سال ۶۶۱ میلادی در مدت ۳۰ سال قلمرو آسیایی امپراطوری بیزانس را تا دمشق و شام، مصر و آفریقای شمالی را تا دروازه قرطاجنه و عراق و کشور ایران را تا حواشی افغانستان فتح نمودند. اساس خلافت بزرگ اسلامی را در جهان گذاشتند که ویژگیهای این دولت مقتدر در آن زمان عبارت بود از مشوره با بزرگان در امور، سادگی دربار، تقوا در قول، عمل بر مبنای قرآن و سنت پیغمبر (صلی الله علیه وسلم) و مساوات در برابر قانون اسلام و جهاد برای تامین اصول اسلام در جهان.
فتوحات مسلمانان به طرف ایران و افغانستان بعد از به خلافت رسیدن حضرت عمر فاروق (رضی الله عنه) شروع شد. لشکر مسلمانان، یزدگرد سوم آخرین شاه ساسانیها را در سنه ۱۶ هجری در «جلولا» و در سنه ۲۰ هجری در نهاوند شکست داد. یزدگرد به خراسان متواری شد. لشکر اسلام آهسته آهسته پیشرویاش را به طرف افغانستان ادامه داد. بعد از شهادت حضرت عمر فاروق (رضی الله عنه) در عهد خلافت حضرت عثمان این پیشرویها ادامه داشت و همین گونه در زمان حضرت علی (رضی الله عنه) این فتوحات به طرف خراسان کماکان ادامه داشت؛ اما فتوحات مناطق افغانستان بیشتر در زمان امویان صورت گرفت.
دوره امویان و فتح سرزمینهای افغانستان
بعد از شهادت حضرت علی (کرم الله وجهه) حضرت معاویه بر مملکت اسلامی تسلط یافت. حکومت امویان با به قدرت رسیدن معاویه آغاز شد. (۴۰هجری الی۱۳۲هجری ۶۶۰میلادی الی ۷۵۰ میلادی).
حضرت معاویه لشکر اسلامی را به دو جبهه شمالی و جنوبی خراسان سوق داد. در جبههی شمالی به طرف هرات، «قیس بن الهیثم سلمی» بادغیس و فوشنج را تسخیر کرده به بلخ رسید و معبد «نوبهاران» آنجا را تخریب نمود. به همین گونه فتوحات اسلامی به طرف شمال افغانستان و بعداً به طرف ماورالنهر ادامه پیدا کرد و از امیران عرب که در این فتوحات موفقیتهای بدست آوردند میتوان از عبدالله بن خازم، نافع بن خالد، قیس بن الهیثم، امیر بن احمر و حکم بن عمر الغفاری نام برد، که هر کدام از آنها در جبههی شمالی به پیروزیهای بزرگی دست یافتند.
در سال ۵۱ هجری «ربیع بن زیاد حارثی» پنجاه هزار عسکر عرب را به شکل خانه کوچ در شهرهای شمالی افغانستان مسکن گزین ساخت، که اسکان این تعداد عربها در افغانستان سبب نزدیک شدن مردم با عربها و شناخت و ارتباط خویشاوندی با آنها گردید که این در نشر دین اسلام به تدریج سودمند افتاد.
اما در جبههی جنوبی، حضرت معاویه در سال ۴۳ هجری «عبدالرحمن بن سمره» را به فرمانداری سیستان فرستاد. وی به زابل وغزنه و کابل حمله برد و همه این شهرها را فتح نمود. در این جنگها که در سال ۴۴ هجری رخ داد یکی از فضلای صحابه به نام «ابو رفاعه عبدالله عدوی تمتمی» در کابل به شهادت رسید که قبر وی در کابل مشهور است.
به تعقیب این فتح، عبدالرحمن بن سمره لشکری به قیادت «مهلب بن ابی صفره» برای فتح ولایات شرقی گماشت. مهلب از کابل به وادی پشاور پیش رفت و کابلشاه را که در راه با نیروی هفت ژنده پیل که با هر پیل چهار هزار سواره بود، شکست داد. مهلب به پیشروی خود ادامه داد و حدود قلات بلوچستان و قلات را فتح کرد. این نخستین لشکر کشی مسلمانان به سرزمین ماوراء خیبر از راه کابل بود. از سوی دیگر لشکر کشیهای مسلمانان از راه بحر نیز بر سرزمین سند، منجر به فتح سند و دیگر شهرهای معروف آن تا سال ۹۶ هجری در عصر امویها به قیادت محمد بن قاسم گردید.
مردم افغانستان از مرو و سیستان گرفته تا کابل و پشاور در مدت یک صد و چند سال با لشکر های فاتح مسلمانان مقاومت کرده و این کوهسارها را همواره میدان نبرد و خونریزی قرار داده بودند. وقتی «رتابله» و «کابلشاه» در زابل از فاتحان عرب شکست میخوردند به عقب جبهه یعنی گردیز و پشاور و هند پناه میبردند و بعد از تجدید قوا باز به کابل و زابل تاخته با مسلمانان درگیر میشدند. یک قرن در این گیر و دار گذشت و مردم افغانستان در این مقاومتها به مردانگی از کشور خود دفاع کردند؛ اما با آن هم به تدریج داخل دین اسلام میشدند.
به هر حال دولت اموی یک دولت فاتح بود که عهد او را میتوان عهد جنگ و جهاد، نشر دین اسلام و زبان عربی در جهان نامید و با ختم دولت اموی فتوحات وسیع اسلامی نیز متوقف گردید.
افغانستان و حکومت عباسیان (۱۳۲-۲۰۵هجری)
یکصد و سی سال دورهی اسلامی خلفای راشدین و دولت امویان با کشمکشها در افغانستان سپری شد. مردم افغانستان بعد از آشنایی با دین اسلام، دین جدید را قبول کردند در حالیکه تحمیل دین با شمشیر در استقبال مردم از دین اسلام نقشی نداشت. در طی یکصد سال در تمامی نقاط افغانستان اعمار مساجد و مدارس دینی وسعت قابل ملاحظهای پیدا کرد و در بعضی مدارس حتی تا سه هزار شاگرد مشغول فراگیری علم و دانش بودند.
دولت اموی سیاست تعصب و تبعیض را در افغانستان تعقیب میکرد و این انگیزهای بزرگ برای قیام مردم در مقابل ظلم و استبداد حکومت اموی بود؛ اما موازنهی قوای طرفین قابل مقایسه نبود. یک طرف دولت قوی و مقتدر اموی و طرف مقابل قوتهای فاقد مرکزیت و محلی بود؛ اما کماکان مبازرات به شکل پراگنده جریان داشت و هر چند گاهی، مقاومتی عرض وجود میکرد که با شدت سرکوب میشد. در این میان خاندان عباسی که یک تعداد شان به افغانستان تبعید شده بودند به تبلیغاتی برعلیه دولت اموی آغاز کردند.
علی نواسه حضرت عباس دو بار از طرف «عبدالملک» خلیفه اموی تازیانه خورد. محمد پسر علی تشکیلات سری بر ضد دولت امویها ساخت و مبلغین را به ممالک اسلامی فرستاد. وی توجه بیشتر خود را به افغانستان معطوف ساخت و طرفداران خود را به افغانستان فرستاد. مردم افغانستان نیز در میان اختلافات «بنی امیه» و «بنی هاشم» طرفداران بنی هاشم شدند و همواره در جستجوی فرصتی بودند تا حکومت بنی امیه را به بنی هاشم تعویض نمایند. از سوی دیگر فرقه خوارج نیز به مجرد یافتن فرصت درد سرهایی به حکومت اموی ایجاد می کرد.
ابو مسلم خراسانی و قیام وی در افغانستان
پیشتاز این حرکت (مخالفت با حکومت اموی و حمایت از عباسیها) درافغانستان شخصی بنام «ابومسلم عبدالرحمن» که به ابومسلم خراسانی شهرت یافته بود، گردید. وی در سال ۱۰۰ هجری در قریه به نام سفید نج (سپید دژ) از مضافات شهر انبار (ولایت کنونی سرپل واقع در شمال افغانستان) متولد گردید. در سن ۱۹ سالگی وارد عرصهی سیاست شد و در سن ۲۳ سالگی (۱۲۴هجری) به کوفه سفر کرد و با امام ابراهیم عباسی در مکه دیدار نمود و در بازگشت مردم را به تایید از آل عباس دعوت نمود. در ولایات شمالی افغانستان، از مرو تا تخارستان، مردم را به دور خود جمع کرد (پنجم ماه رمضان سال ۱۲۹هجری) و در حدود یکصد هزار نفر را به دور خود جمع نمود. خود لباس سیاه پوشید و بیرق سیاهی را بر افراشت و خلع خلیفه اموی را از سلطنت و نصب عباسیان را به خلافت اعلام کرد. مروان بن حکم اموی در سال ۱۳۱هجری امام ابراهیم را به قتل رساند؛ اما برادر امام ابراهیم، عبدالله سفاح به کوفه بگریخت.
ابومسلم خراسانی مرو را از وجود امویان پاک کرد و با لشکرش به کوفه داخل شد و به سال ۱۳۲هجری در مسجد جامع کوفه خطبه را به نام عبدالله سفاح عباسی خواند. بعد از انجام این امر مهم و بنیانگذاری خلافت آل عباس به مرو برگشت. وی تا سال ۱۳۵ هجری خراسان را تنظیم کرد. ماورالنهر را نیز تسخیر نمود و در سال ۱۳۶ عازم مکه شد. در مکه مکرمه از طرف سفاح پذیرایی شد و در همین زمان وزارت عباسیها به خالد بن برمک بلخی رسید. همزمان با برگشت ابومسلم خراسانی از مکه، خلیفه سفاح بمرد و برادرش «منصور دواینقی» که بجای وی به سلطنت نشسته بود، از ابومسلم کمک خواست تا خلافت او را با از بین بردن رقبایش تحکیم بخشد. بعد از آن ابومسلم از حرکات منصور خوشش نیامد و بدون وداع به طرف افغانستان حرکت کرد منصور بترسید و کوشش کرد با نوشتن نامهای او را برگرداند که موفق نشد؛ ولی چندی بعد به کمک «ابوحمید مرغابی» ابومسلم را متقاعد ساخت تا برگردد و وی نیز بیامد. خلیفه منصور در یک دعوت محرمانه و مخفی به جلاداناش امر کرد تا ابو مسلم را به قتل برسانند و به این ترتیب سزای خدماتش را برایش دادند. ابومسلم خراسانی به سن ۳۷ سالگی در سال ۱۳۷ هجری کشته شد و خراسان دوباره تحت سلطه عباسیان داخل گردید، که این تسلط تا هفتاد سال دوام کرد.
پنج سال از کشته شدن ابومسلم نه گذشته بود که در هرات قیامی به سر کردگی سنباد زرتشتی صورت گرفت که به شدت از طرف عباسیان سرکوب شد. قیام دیگر مردم خراسان در ۱۴۱هجری به قیادت «برازبنده» صورت گرفت که توسط پسر منصور «المهدی» سرکوب شد. در سال ۱۴۴ هجری مردم بست و قندهار قیام کردند که از طرف عباسیان آن شورش هم سرکوب شد دامنه این قیامها تا ظهور دورهی مستقل اسلامی در افغانستان طول کشید.
از پادشاهان مقتدر دوره عباسیها، هارون الرشید را میتوان نام برد که در سال ۱۷۱ هجری خلیفه شد. در زمان همین خلیفه خانواده معروف برمکیان بلخی که از اولادهی یحیی بن خالد برمکی بودند در دربار عباسیان به قدرت رسیدند و دو پسرش فضل و جعفر به وزیری رسیدند. به سال ۱۷۷هجری فضل بن یحیی برمکی بلخی به حیث حاکم خراسان مقرر گردید و در این جا لشکری قوی را تشکیل داد که تعداد آن به نیم ملیون میرسید و در سال ۱۷۹ به بغداد برگشت. ولی با تاسف که دولت هارون الرشید از این قدرت روز افزون برمکیان بلخی به هراس افتاد و در ۱۸۷هجری تمامی اعضای این فامیل را قتل عام کرد. در ۱۹۳ هجری هارون الرشید بمرد در حالی که برای سرکوبی شورشهای خراسان خود آمده بود.
تهیه کننده: الحاج عزیزالدین امیری
منابع:
افغانستان در مسیر تاریخ (مولف: میر غلام محمد غبار)
تاریخ مختصر افغانستان (مولف: عبدالحی حبیبی)
تایخ طبری