هر ملتی در جهان مشکلات و چالشهای به خصوص خود را داشته و دارند که با مجاهدتها، کار، پیکار و مبارزه توانسته اند بالاخره راههایی حل نسبی را جهت بوجود آوردن امنیت، رفاه و سعادت پیدا کنند و از مسائل حاشیهای و اغوا کننده گذار کنند و به موضوعات اصلی بپردازند و مسیر درست را انتخاب کنند. این گذار هرگز اتفاق نمیافتد مگر اینکه در یک چنین جامعهیی عقلانیت جای احساسات بنشیند و حقوق اساسی انسانها مورد تکریم و احترام قرار بگیرد.
افغانستان از بدو پدید آمدن با جغرافیای کنونی که در نتیجهی کش و قوس ها و رقابتهای دو ابرقدرت وقت یعنی بریتانیای استعمارگر و روسیه تزار شکل گرفت بنابر داشتن موقعیت آسیب پذیر و بافت اجتماعی پیچیده از معدود کشورهای در جهان است که نتوانسته و نمیتواند بر مشکلاتش فائق آید و مسیر تعالی و پیشرفت را برگزیند چون درین کشور همواره احساسات بر خرد غلبه داشته و حقوق و کرامت انسانی پامال زیادهخواهی ها و تعصب قومی افراد و سیاسیون قرار گرفته که تاوان کج اندیشیها و بداندیشیهای این سیاسیون را تمامی اقوام بلااستثنا پرداخته اند و هنوز که هنوز است همه به طور یکسان در آتش آن میسوزند.
تاجیکها در مسیر تاریخ با فراز و فرودهای زیادی درین کشور مواجه شدند؛ پس از آنکه صده ها پیش طور مستقیم قدرت سیاسی را از دست دادند، در دو جنگ و تهاجم یکی حمله چنگیز و دوم جنگ تیمور گورگانی با هند متحمل خسارات و تلفات مهلک و جبران ناپذیری شدند چنانچه تیمور در جنگ چندین ساله با هند بیشترینه قسمت سپاه خود را از میان تاجیکان برمیگزید که این جنگ فرسایشی و خسته کننده تلفات سنگین انسانی را به تاجیکان وارد کرد که در نتیجه بخشی عظیمی از آنان از مناطق شان از جنوب و جنوب شرق خراسان مثل دیره جات، پورشاپور (پشاور)، سوات و غیره به طرف شمال و غرب فرار کردند و بقیه در آینده بعد از سرازیرشدن افغانان و تصاحب زمینها و ملکیتهای شان توسط آنان بخشی کلان این قوم به مرور زمان زبان و هویت خود را از دست دادند و در فرهنگ قوم غالب مدغم شدند هرچند شماری از آنها زبان خود را از دست دادند اما هویت خویش را الی اکنون با دهگان یا دهقان خواندن که در گذشته به معنی مالک زمین و اشراف زاده بود به نحوی حفظ کرده اند.
تاجیکان پس از آنکه قدرت سیاسیشان به تحلیل رفت اما هیچگاهی از قدرت سیاسی دور نبودند و همچنان رهبری قدرت فرهنگی و دیوانی را هم در خراسان و هم در شبه قاره هند در دست داشتند چنانچه حضور آنان در سلطنت مغولان باعث گسترش و بالندگی زبان فارسی در شبه قاره هند گردید که صدها شاعر و فاضل و نویسنده که آثارشان را به زبان فارسی نوشته اند تقدیم این فرهنگ والا نمود که در بسا موارد جایگاه و مقام علمی و ادبی علما و فضلای شبه قاره هند بالاتر از علمای مبدا مثل بخارا، سمرقند، بلخ، کابل، عزنه، نیشاپور، هرات، شیراز و اصفحان ارزیابی گردیده است.
تاجیکان پس از آنکه از راس قدرت کنار رفتند به نسبت داشتن خوی نرم و زندگی شهری و غیر قبیلوی و غیرسیاسی به داشتن قدرت و امتیاز فرهنگی خود بسنده کردند و به مرور زمان داعیه داشتن راس قدرت سیاسی در رویای شان ضعیف و نابود میگردید و بیجا نیست به عوض اینکه به نام تبار شان یاد شوند بیشتر به جغرافیای بوم زیستی شان نسبت داده میشدند مثل غوری، غزنوی، هری، بلخی، گردیزی، سمرقندی، و….. این سبک زندگی به مرور زمان از انسجام و یکپارچگی آنان جلوگیری میکرد که ازین بابت تاوان سختی را الی اکنون نیز میپردازند و هرگاه در برابر ناملایمت و زورگوییها اقدام به قیام و یا خروج میکردند در حالیکه توانایی نظامی کافی را در اختیار داشتند اما در عدم قدرت بسیج عمومی به سادگی مورد سرکوب قرار میگرفتند و هیچ یک از همتبارانش به کمک او نمیشتافتند چون دیگر داعیه ی تبار و قدرت و سیاست در میان شان باقی نمانده بود.
همین نبود داعیه سیاسی در میان تاجیکان بود که هم در برابر ترکان هم در مقابل چنگیزیان (مغولان) و هم در مصاف افغانان شکست خوردند که در نتیجه داشتههای زیادی را از جمله اراضی گستردهای را هم در آسیای مرکزی و هم در جنوب خراسان از دست دادند.
اولین اقدام تاجیکان برای گرفتن سکان قدرت سیاسی بعد از چند صده قیام و به قدرت رسیدن امیرحبیب الله خان کلکانی در افغانستان بود، اما قیام آن دهقانزاده عیار بیش از آنکه سودای هویتی و تباری داشته باشد دغدغه دینی داشت، اما سرآغازی بود برای انگیزش تاجیکان جهت دوباره به دست آوردن قدرت سیاسی و سیاسی اندیشیدن. بزرگترین دست آورد دوره امیرحبیب الله خان کلکانی برای تاجیکان این بود که معادلات و محاسبات قدرت سیاسی را به نفع تامین عدالت اجتماعی و حاکمیت اقوام محروم رقم زد، تابو و طلسم حاکمیت قومی و خانوادگی ثلاله دورانی و محمدزایی را درهم ریخت، انگیزههایی کسب قدرت سیاسی و وارد شدن در عرصه سیاست را در میان تاجیکان تقویت کرد و جبن تاریخی چندصده را کمرنگ ساخت.
مداخله و تجاوز شوروی مصایبی بس عظیمی را بر مردم کشور تحمیل کرد و مردم را به خاک خون غلتاند و آواره و دربه در ساخت، اما در بیداری سیاسی مردم و نقش سیاسی و تعین سرنوشت اقوام محکوم به ویژه تاجیکان نقش اساسی را بازی نمود. به قدرت رسیدن ببرک کارمل با آنکه انگیزه ایدئولوژیک داشت اما حداقل او توانست با تعین افراد از تمامی اقوام بخصوص تاجیکان در بستهای بلند دولتی و نصب عکس و نگارههای بزرگان سیاسی و علمی از تمامی اقوام در شهرها و دوایر دولتی بعد از قرنها چهرههای آنان را دوباره در اذهان زنده نماید که قبل برآن کسی حتی جرئت این کار را نمیکرد. این اقدام کارمل در شناخت از تاریخ و بیداری تاجیکان موثر واقع گردید.
انگیزههایی به قدرت رسیدن استاد برهان الدین ربانی و احمد شاه مسعود قهرمان ملی کشور را نیز ایدیولوژی جهادی و دینی تشکیل میداد ولی رقم خوردن موازنه ی قدرت سیاسی به سود تاجیکان برای تامین و تثبیت حقوق انان و گذشتن از سد تمامیت خواهی نقطه قابل عطفی بود.
شهیداحمدشاه مسعود با شخصیت کاریزما و منحصر به فردش و اراده نیرومندی که داشت مکتب مبارزه و چگونگی مقاومت را پایه گذاری نمود که این مکتب و داعیه سرمشق و رهنمود پیکارهای سیاسی برای نسلهای بعدی گردیده که دیگر تابوها و روایتهای ظالمانه سیاسی حاکم برجامعه را کلن برهم زده است و تا این مکتب و طرز تفکر حق طلبانه باقی است، امید تحقق عدالت اجتماعی نیز وجود دارد.
در پی اجلاس بن و روی کار آمدن حکومت جدید و گشایش صفحهء تازه از مناسبات سیاسی در کشور، تاجیکان چانس ماندن در راس هرم قدرت سیاسی را داشتند و با چانه زنیهای ماهرانه سیاسی میتوانستند یکبار دیگر با شکستن شالودههای سیاسی سنتی با حمایت جامعهی جهانی، قدرت سیاسی خویش را برای سالیان متمادی حفظ و نقش توزیع و تنظیم کننده قدرت سیاسی را داشته باشند؛ اما با شوربختانه به علت ناپختگی سیاسی، کم اهمیت دادن به لابی خارجی و غرق شدن در تجملات با گذشت زمان، نقش آنان در قدرت سیاسی کمرنگ تر گردید. آخرین امید آنها انتخابات سال ۱۳۹۳ بود که روی شخص داکتر عبدالله که یکی از یاران قهرمان ملی کشور گفته میشد- سرمایهگذار و به او اعتماد کردند، اما طرف مقابل با توسل به حیلهها و نیرنگ های جدید و لابی قدرتمند در خارج کشور، نتایج انتخابات را با انجام تقلبهای گسترده به انحراف کشانیدند که در غایت امر با پادرمیانی وزیر امور خارجه امریکا، خلاف مفاد قانون اساسی حکومت توافقی زیر نام «وحدت ملی» شکل گرفت و مردم از آن جهت به این حکومت دل خوش داشتند که ریاست اجرایی معادل بست صدارت ایجاد، قدرت سیاسی طور مناصفه تقسیم و کشور به طرف دموکراسی واقعی گام برمیدارد، اما داکتر عبدالله یا نتوانست و یا نخواست آنچه توافق کرده بود و پای آن امضا کرده بود به آن التزام داشته باشد که با گذشت هر روز به نومیدی و سرخوردگی حامیان اصلی او که اکثریت آن را تاجیکان تشکیل میدهد افزوده شد. از بدو به میان آمدن حکومت زیر نام وحدت ملی امنیت به وخامت گرایید، وضعیت اقتصادی و معیشتی مردم بدتر گردید، شهرهای بزرگ به دست دشمن افتید، بخشی چشمگیر مردم به خصوص قشر جوان به خارج کشور فراری شدند، پدیده ی یه نام داعش سمارق وار و به گونه ی سوال برانگیز پدید آمد، تلفات نظامیان در ارتش و پولیس چندبرابر افزایش یافت، سلاح و وسایط اردو و پولبس به دست دشمن قرار داده شد، گراف ماین گذاری و بم گذاریها و انفجارات در شهرهای بزرگ با تلفات سنگین غیرنظامیان بالا رفت، تصفیه قومی در ادارات دولتی آغاز گردید، بالای شخصیتهای ملی و مردمی و شرکای قدرت سیاسی پروندهسازیهای سیاسی انجام یافت و برخی از آنان مورد سوء قصد قرار گرفتند، تظاهرات مسالمت آمیز مورد حملات خونین بمگذاری و شلیک قرار گرفت، هزاره ها و اهل تشیع در اماکن مقدس و شاهراه ها و محلات شان مورد حملههای انتحاری و اختطاف قرار گرفتند که هنوزهم این پروژه ادامه دارد. توافقنامه سیاسی حکومت وحدت ملی دور زده شد و….. که خسارات و تلفات اساسی برنامههای یادشده متوجه تاجیکان و سایر اقوام غير افغان گردید، اما داکتر عبدالله که عمدتا از حوزه تاجیکان در دولت نمایندگی میکرد، هیچ نوع اعتراضي در برابر اجرای چنین آجنداهای مخرب و جنایات ضدبشری نکرد. توگویی تمام این وقایع و رخدادها با تایید ضمنی رئیس اجرایی انجام میشود. برعکس طرف مقابل داکتر عبدالله، فقط با حضور او در نهادی به نام ریاست اجراییه میتوانستند دست به تحقق چنین برنامههایی بزنند چون حضور داکتر عبدالله هرنوع اعمال ارگ نشینان را توجیه و مردم را از اعتراض در برابر آنها برحذر میداشت، اما این بن بست بالاخره با اعتراض و نافرمانی استادعطامحمدنور شکست و تاجیکان با نه گفتن به زورگویی قوم گرایان ارگ دارند دوباره انسجام سیاسی مستقلانه خود را درمییابند و منحیث مالک اصلی دولت، جایگاه خود را تثبیت میکنند.
طی شانزده سال اخیر با آنکه تاجیکان از سهم داران قدرت سیاسی بودند، اما تصمیم گیرندگان اصلی به حساب نمیآمدند و با گذشت هر روز به دلیل ناپختگی سیاسی و نداشتن لابی قدرتمند در خارج از کشور و سوء استفاده از نام نیروهای خارجی و جامعهی بینالمللی و فعال نگهداشتن طالبان و گروههای تروریستی توسط به اصطلاح تکنوکرات های افغان (پشتون) که اکثرن تابعیت آمریکایی و انگلیسی دارند توانستند یک نوع ترس کاذب را طی این مدت در دل مقاومتگران و اقوام غیر افغان ایجاد و آنان را به حاشیه بکشانند، اما دیگر با بیداری نسل جوان و پایمردی و دلیری رهبران نستوه همچو استادعطامحمد نور و همفکران و همرزمانش راز ترفندهای قبیله گرایان آفتابی شده است و صفحهء جدیدی از مناسبات سیاسی برای تاجیکان و سایر اقوام تحت ستم در حال شکل گیری است که میتواند همه چیز را از نو تعریف نماید.
تاجیکان با آنکه صدمات سنگینی را بابت سادگی، اعتماد به رهبران دو رو و عوام فریب افغان (پشتون) و ارتکاب اشتباهات سالهای پس از اجلاس بن (پس از مسعود) متحمل شدند، اما تازه متوجه میشوند که در سیاست بدون به کار بردن نیرو و قدرت مردمی، آگاه ساختن مردم از نیات شیطانی رقبای سیاسی و گرفتن ضمانتهای اجرایی، حصول حقوق سیاسی و رسیدن به آن بیمعناست و جز خودفریبی و مردم فریبی چیزی دیگری بوده نمیتواند که ما طی این مدت داریم آن را تجربه میکنیم.
امروزه خوشبختانه تاجیکان دوباره اگاهانه وارد بازی سیاسی میشوند و سیاسی میاندیشند، از روی تاریخ و جایگاه و شکوه تاریخی شان که توسط قبایل گوناگون مهاجم و متجاوز تحریف، جعل و تاریک شده بود ابر زدایی و غبارزدایی میکنند، در سرتاسر کشور از ارگون تا گردیز و از هرات تا بدخشان، از جلال آباد تا غزنی و قندهار انسجام بیشتر پیدا میکنند و به جایگاه سیاسی، عظمت تاریخی و حقوق بشری خود فکر میکنند.
با درد و اندوه دشمنان داخلی و خارجی تاجیکان در نبود انسجام سرتاسری و رهبری هوشیار و خردمند در راس این تبار فرهنگی همواره تلاش کرده و میکنند تا آنان را متفرق، بخش بخش و ناآگاه از حقوق و تاریخ شان نگهدارند و درین راه سرمایههای کلانی را هزینه کرده و دسایس زیادی را روا میدارند، اما این شبهای ظلمانی دارد به سپیدهدم امید میپیوندد. شکل گیری رهبری تاجیکان در محوریت بلخ و استادعطامحمد نور فرزند با افتخار بلخ بامی میتواند فرصتهای از دست رفته را دوباره جبران نماید و یاسهای ناشی از خطاهای گذشتهگان را به امیدهای تازه نوید بدهد، شان و فر تاریخی تاجیکان و سایر اقوام ستم کشیده خراسان زمین را احیا نماید تا ما شاهد یک حکومت مبتنی بر عدالت اجتماعی و رضایت عمومی عاری از هرگونه زورگویی، تبعیض، توطئه، تحمیل هویت و ارزشهای یک قوم بردیگری باشیم و در آن، قدرت سیاسی به گونهای عادلانه و افقی میان تمامی اقشار، گروههایی تباری و سیاسی توزیع شده و صلح و امنیت پایدار تامین گردیده باشد.
هارون معترف