در عصر امویان و عباسیان سیستان همواره مرکز شورشها و خیزشهای مردمان مختلف و باشندگان آن سرزمین بود. مخصوصاً گروه خوارج که از طرف مرکز خلافت همواره سرکوب میشدند، در این ایالت مرکز گرفته بودند. باشندگان سیستان نیز مردمانی سلحشور و ماجراجو بودند.
مردم سیستان قبل از اسلام دین زردشتی داشته و در برابر لشکر کشیهای مسلمانان از خود مقاومت بسیاری نشان دادند؛ اما مسلمانان مجبور بودند تا این ساحه را فتح کنند و راهشان را برای رفتن به طرف کابل و حوزهی سند باز کنند.
مسلمانان چون هدفشان ترویج دین الهی بود، در لشکر کشیهایشان در بخش تبلیغ دین نیز توجه داشته و دعوتگران الهی همواره مردم را به دین اسلام دعوت میکردند. مردم سیستان نیز بر اثر دعوت مبغلین، دین مبین اسلام را قبول کردند و مسلمانان نیز آنان را در امور دولتداری و عسکری، در دولتهای محلی دخیل ساختند.
یعقوب پسر لیث صفاری و برادرش عمرو از مردم سیستان، از جمله کسانی بودند که به خدمت «صالح بن نضر» حکمران سیستان در آمده بودند. یعقوب به رتبه سپهسالاری به نزد «درهم بن نضر» که از طرف صالح، حاکم سیستان بود، رسید. وی در قریهی «قرنین» سیستان تولد شده بود و پیشه مسگری داشت. مرد دلیر و داعیه طلب بود و میخواست حکومت مقتدری را در خراسان پایه گذاری کند. زمینهی این آرزو هم تا اندازهای مهیا بود؛ زیرا حکومت طاهریان رو به زوال میرفت و این حکومت در مقابل خلافت بغداد نمیتوانست ایستادگی کند.
یعقوب به روز دوشنبه ۲۵ محرم سال ۲۴۷هجری با همکاری عیاران خود، «درهم بن نضر» را با خوارج هزیمت داد و از مردم سیستان برای خودش بیعت گرفت و سلسله صفاریان را در افغانستان تهداب گذاری کرد.
صالح بن نضر از شاه رتبیل کمک خواست؛ ولی یعقوب رتبیل را بکشت و «بُست» را تسخیر نمود. صالح به شمال قندهار عقب نشست، ولی بلاخره بهدست یعقوب گرفتار و در زندان کشته شد. به همین گونه یعقوب فتوحاتاش را به شرق و غرب ادامه داد و تا سال ۲۵۹هجری تمام مناطق افغانستان و بخشهایی از ایران را به زیر سلطه خود آورد.
یعقوب پسر لیث صفاری بعد از تاسیس سلسله صفاریان و فتح بسیاری از مناطق افغانستان در سال ۲۶۵هجری مطابق ۸۷۸ میلادی به روز دوشنبه ۱۴ شوال دیده از جهان بست. وی یک حکمران عادل و کارآگاه بود و تمام افغانستان را از دریای آمو تا سیستان و مکران و از بادغیس تا مرو، هرات، کابل، گردیز و زابلستان، زیر سلطه خویش درآورد و متحد ساخت و در آبادی و عمران مناطق جد و جهد زیاد نمود.
بعد از مرگ یعقوب برادرش «عمرو پسر لیث» جانشین وی شد. خلافت بغداد پادشاهی وی را به رسمیت شناخت و روابط اش با عباسیان در اوایل دوستانه بود؛ ولی بعد از مدت کمی، «المعتمد» خلیفه عباسی عزل او را اعلان کرد.
عمرو لیث صفاری در جریان زمامداریاش به شورشهای متعددی رو بهرو شد که همه را شکست داده و قلع و قمع کرد؛ اما در جنگی که در بلخ با لشکر «اسماعیل بن احمد سامانی» در سال ۲۸۷هجری (۹۰۰ میلادی) رخ داد، گرفتار گردید و به بغداد فرستاده شد و او را بعد از یک سال در زندان به قتل رساندند.
عمرو لیث مانند برادرش پادشاه عادل و عمران دوست بود که در زمان زمامداری وی بیش از هزار رباط و پنجصد مسجد آدینه و پلها و راههای زیادی ساخته شد. وی در سیاست و مملکتداری شخصیت بینظیر بود.
بعد از عمرو دولت صفاریان ضعیف شد و سامانیان بلخی بر افغانستان شمالی و هرات تا حدود سیستان تسلط پیدا کردند.
اولاده صفاریان تا سالهای ۳۹۳ هجری حکومت کردند. پادشاهان علم دوست و عمران پرور بوده و مملکت را وحدت سیاسی و دینی دادند.
یعقوب در طرد (دور کردن) مذاهب غیر اسلامی سعی بسیار نمود. از نظر اقتصادی، صنعت و تجارت در کشور انکشاف نمود. زراعت و آبیاری رونق حاصل نمود. در حوزهی هریرود و هلمند، باغداری، حفر جویها و کانالها، اعمار بندها، کشتیرانی در دریای هلمند و بستن سدهای چوبی در مقابل طوفانهای ریگی رشد قابل ملاحظهای نموده بود. پیشهوری و معماری انکشاف خوب نموده بود. از نظر ادارات دولتی صفاریها تشکیلات منظم داشتند. امور مالی، عدلی و قضایی منظم بود و همهی مامورین و کارمندان، معاشات تعین شده داشتند.
تهیه کننده: عزیزالدین امیری
منابع:
– حکومت صفاریان در افغانستان
– افغانستان در مسیر تاریخ (مولف: میرغلام محمد غبار)
– تاریخ مختصر افغانستان (مولف: عبدالحی حبیبی)
– تایخ طبری