قیام قهرمانانه زندانیان پلچرخی و مجاهدین ۸-۱۴ جوزا ۱۳۵۸

حماسه آفرینان{ ۸} ثور سال (۱۳۵۸هـ.ش) در زندان مخوف پلچرخی، از جمله ۱۶۲ نفر زندانیان بودند که در قیام های مسلحانه دوران سلطنت ظالمانه داود گرفتار شدند همزمان با کودتای کمونيستی ۷ ثور ۱۳۵۷ این برادران از زندان دهمزنگ به زندان پلچرخی که به اهتمام داود اعمار گردیده بود، منتقل شدند.

متعاقب کودتا ورویکارشدن رژیم کمونيستی در افغانستان، نهضت اسلامی نیروهای خود را برای قیام و سرنگونی تمام عیار رژیم و اقامه حکومت اسلامي به عوض آن با جدیت توجیه کرد. چنانچه سلسله قیام های مسلحانه در اواسط سال ۱۳۵۷ علیه رژیم آغاز و در سال ۱۳۵۸ شدت اختیار نمود که در اثراین قیام ها یک تعداد از واحدهای اردو بدست مجاهدین سقوط داده شده و یا خود به صفوف مجاهدین پیوستند.

گسترش روز افزون قیام های مجاهدین تحت قیادت نهضت اسلامي علیه رژیم مرتد، کینه دیرینه کمونیست های را علیه بنیانگذاران و پیشتازان زندانی نهضت قوت بخشید و رژیم در صدد آن شد تا آن مبارزین پاک طینت را به نحو کشتار دسته جمعی سایر هموطنان که در گوشه و کنار کشور جریان داشت، به شهادت برسانند. زندانيان میدانستند که نفرت و خصومت کودتا چیان کمونیست در برابرشان، کمتر از عمال داود نیست. بناءً آنها همیشه در انتظار شهادت آمادگی میگرفتند.
آری ! شبانگاهان ۸ جوزا ۱۳۵۸ آنگاه که ایادی رژیم خدانشناس تره کی میخواست ۱۱۷ تن از فرزندان مجاهد و مسلمان این سرزمین را به بهانه تحقیق مجدد از زندان به قربانگاه ببرند، کینه عمیق و خشم مقدس این جوانان با ایمان از لابلای غل و زنجیر و وحشت و بربریت سپاهیان قسی القلب رژیم مرتداز سینه ها برون جهید و این کینه و خشم در نماد نعره های کفرشکن تکبیر برفضای زندان خوفناک پلچرخی طنین افگند و سکوت ظلمت‌بار شب را درهم شکست که از فرط شدت آن فریاد ملکوتی، افسران بی ایمان رژیم هوش و گوش شان را گم کرده مات و مبهوت گردیده شراب مرگ بررگهای وجود شان دوید. اما آنسو مسلمانانی که از عقب پنجره های آهنین، تماشاگران این حادثه المناک بودند بی صبرانه برخود می پیچیدند و به هر منفذی دست و پای انداختند تا راهی یابند که به جمع برادران ارشد شان بپیوندند و در کنار آنها اسمعیل وار به مجزره بروند. به گواهی شاهدان عینی آن صحنه دلخراش، معرکه ای به آن گرامی را زمان کمتر بیاد دارد !

جهش مردانه وارزندانيان:
با حربه نعره تکبیر و قوت ایمان چند نفر زندانی دست و پا بسته با حالت زارو نحیف، پایه های حکومت لرزید و ماشین امنیتی رژیم با همه ساز و برگش در مقابله با همان چند نفر، از کار افتاد و در سراسر شهر شایع گردید که زندانیان پلچرخی مظاهره کرده اند و با فرور انداختن دیوارها و کشتن پاسبانان زندانيان از بندرسته اند و برای سرکوبی این حادثه رژیم به تمامی قطعات عسکری همجوار پلچرخی قومانده حرب داد.
یک هفته قبل از قیام (اول جوزا) از جانب فرماندهی زندان به جوانان مسلمان مستقر در بلاک خطرناک گفته شده بوده که جهت اکمال تحقیقات به ریاست اگسا انتقال داده میشود، آن عزیزان که عمری را در سیاه چاه های رژیم های پوشالی و مرتد گذرانده بودند، بیشتر از هر کسی به رموز گفتار و حرکات موظفین امنیتی رژیم آگاه بودند. آنها هرکدام که پنج تا شش سال میعاد حبس خویش را که در محکمه نظامی داود فیصله شده بود سپری نموده بودند، به تحقیقات دوباره و رفتن اگسا چه ضرورتی بود؟ آری ! زندانیان مسلمان خوب میدانستند که تحقیق مجدد و رفتن به ریاست اگسا ( سازمان جاسوسی رژیم ) مفهومی جز بردن آنها به قتلگاه و شهادت دسته جمعی بدست جلادان چیزدیگری نداشت. لذا آنها هرروز غسل شهادت میکردند، لباس های تمیز و فاخره به تن می نمودند، چشمهای شان را به رسم جد بزرگوارشان اسماعیل (ع) سرمه میکردند و سروتن خود را با عبیر معطر و خوشبوی می ساختند، روی همرفته طی یکهفته انتظار آن فرشته خصالان چنان با طراوت، شاداب و خندان بودند توگویی سعادت و خوشی بزرگی در قبال دارند. براستی هم چه سعادتی بهتر از شهادت ! سعادتی که تا ابد شامل حالشان بود و خاطره آن چون مشعل وهاج برفراراه مجاهدان مسلمان فروغ می افگند و چون طارقی به تارک اعصار قرون میکوبند.
بالاخره شب موعود فرارسید، عوامل سفاک و دجال رژیم برای انتقال جوانان مسلمان به قربانگاه، با سازوبرگ نظامی وارد زندان شدند، وسایط نقلیه در هرگوشه ای غرش کنان تمرکز كرد.
صدای بهم خوردن چکمه های آهنین تفنگداران در داخل بلاک دوم سکوت مرگباروغم انگیز را شکست و سید عبدالله میر غضب زندان با جمعی از افسران بعد از قرائت اسمای ۱۱۷ تن از زندانیان مسلمان گفت: “بندی های که نام های شان خوانده شد، بستر های شان را جمع کنند که مورد عفو دولت خلقی قرار گرفته اند و امشب رها میشوند اسمای اول الی چهارم بالترتیب شیر علی‌خان ساتک، پوهاند غلام محمد نیازی، سیف الدین ” نصرتیار” و استاد غلام ربانی عطیش بودند. شامل نام های سه تن از رهبران تحریک که ده ماه قبل از زندان خارج و بدست دژخیمان رژیم شهید شده بودند، این گمان را قوت بخشید که افراد شامل این لست برای رهائی نه بلکه بخاطر شهادت تجویز شده اند. برادران مسلمان با شنیدن این اعلان همه منتظر ماندند که از جانب مقام امیر برادران مسلمان در زندان، بلادرنگ ضمن صدوراعلامیه ای که آنرا توسط عساکر ارتباطی به همه آنها تبریک عرض کرد و در ثانی به آنها هدایت داد که:

۱) همه برادران وضو بگیرند.
۲) برادران هر دهلیز از جمع خودشان یکنفر را قوماندان تعیين نمایند.
۳) از برادر عبدالهادی پدر به صفت فرمانده عمومی قیام اطاعت نمایند.
۴) برادر نسیم طارق مسلمیار بیانیه ای به عنوان آخرین پیام ایراد و ضمن تشریح آرمانهاي نهضت اسلامی از توطیه شوم دولت پرده بردارد.

زندانیان مسلمان به تأسی از دستور مقام رهبری بعد از گرفتن وضو، قوماندانان دهلیز ها را انتخاب نمودند و بعد همه در پای صحبت طارق مسلمیار بیانیه جذاب و حماسی آن را د مرد را استماع نمودند. با ایراد بیانات روح بخش مسلمیار، دژخیمان رژیم فهمیدند که حیله گیری شان برای اغفال زندانیان بیهوده بوده و آنها کاملاً از نیات شوم دولت آگاه هستند.
حوالی ساعت ۱۱ شب فرمان برون شدن برادران به حویلی بلاک دوم صادرگردید، ساعت ۱۱ و ۲۰ دقیقه اعلان شد که برادران به حویلی بزرگ زندان بیایند. اولین دسته از برادران را غرض بستن دست و چشم به اتاق فرمانده زندان (سید عبدالله ) فراخواندند. هرچند برادران میدانستند که عاقبت کار از چه قرار است، با آنهم از قوماندان فرعون صفت، جویای علت بستن دست و چشم شان شدند، آن ملعون که در باطنش خبث موج میزد، چون حیوان درنده بانثار سب و دشنام و مشت و ضربه قنداق تفنگ به برادران پاسخ داد. با مشاهده چنین حالتی، زندانیان مسلمان با استفاده از فرصت با حواله مشت های گره کرده و نعره های بنیان برانداز تکبیر با موظفین زندان در افتادند.

زندانيان در برابردژخيمان محبس:
عده ای از آن شه جوانان با مهارت خاصی بیرون اتاق قوماندان پریده همه کسانی را که عازم مقتل گاه بودند، به قیام فر اخوانده و تکبیر گويان بر دژخیمان رژیم در داخل زندان چنان محشری برپاکردند توگویی (۱۱۴) مجاهد چون لشكر بزرگی همراه با سلاح های پیشرفته در معرکه تنگ و تاریک زندان بمقابله قوای جبون رژیم برخاسته است. عمال سفاک که دیگرتوانی برای اطفای این قیام نجات بخش درخود نیافتند، با شلیک گلوله های آتشین سینه های آن عزیزان را نشانه رفتند.
آری! عقربه ساعت درست ساعت ۱۱ و. ۳۰ شب را نشان میداد که صدای رگبار مسلسل های دشمن بر فضای زندان پیچید، همه زندانیان دانستند که جوان مسلمانان با موظفین زندان به مقابله برخاسته اند.
گرچه در همگان این شوق و جذبه موج میزد تا درین قیام نجات بخش سهیم شوند، مگر سلول های وحشتناک و مقفل، آن همه چریک و کماندو و فدایی مسلمان را چون مرغکان تیر خورده وبال شکسته علیل و عاجز ساخته بود و جز دعا و نیایش و کشیدن آه سرد یأس چیزی دیگری ازدست ها ساخته نبود.
جنگ مطابق نقشه قبلی با بانگ شیواو جان بخش الله اکبر فرمانده قیام ۸ جوزا ( عبدالهادی پدر ) با هیبت و صلابت خاصی آغاز شد، جوانان مسلمان در هر گوشه و کنارزندان با دست های خالی و آوازهای رسای تکبیر مصروف حماسه آفرینی بودند و بگواهی شاهدان عینی که آنها با ضربه مشت ولگد چندین نفر از موظفین مسلح را از پادر آورده با گرفتن سلاحهای ایشان سینه بساری از سفاکان رژیم را شگافتند. پنج تن از ایثار گران معرکه ۸ جوزا ( عبدالهادی پدر، عبدالوهاب خان، تورن سلیم خان، سحر گل و عبدالغفور لالا ) با مهارت خاص رزمی توانستند با گرفتن سلاح های دشمن مسلح شوند و با سنگر گرفتن در جای های مناسب به صدها اجیر و ملحد وابسته به رژیم را نقش زمین نمایند.
عبدالهادی پدر، سلیم خان و غفور لالا در داخل زندان تا آخرین رمق حیات حماسه آفریدند، سحر گل و عبدالوهاب خان با شکستن حلقه های محاصره از دیوارزندان بیرون پریده، مگر عمال رژیم آنها را دستگیر و تسلیم دشمن نمودند.
میگویند که صدای فیر مسلسل های خفیف و سنگین قوای دشمن همراه بانداهای روح بخش تکبیر مسلمانان، درده کیلومتری زندان جهنمی پلچرخی در سراسر شهر کابل شنیده میشد.
چنانچه در میان شهریان کابل آوازه پخش شد که زندانیان مسلمان با درهم ریختن حصار های آهنین پلچرخی همه از زندان فرار کرده اند، اقارب و دوستان محبوسین با شنیدن این شایعه با نثاراشک دقیقه شماری مکیردند، تا عزیزان شان را از نزدیک ملاقات کنند.
سید عبدالله قوماندان ددمنش زندان پلچرخی از دیدن چنین حالتی سرازپا نمی شناخت، عناصر بی ایمان زبون و سراسیمه شد، چنانچه اودربرابر حوادث مضطرب و چند نعره تکبیر جوانان مسلمان، موظفین زندان را تادندان مسلح ساخت، ولی با آنهم از ترس و جبن هرطرف تپ و تلاش میکرد و به رخس و خاشاکی دست می انداخت، بانگ میزد وزوزه می کشید و با تمام قطعات و جزوتام های وزارت دفاع ماحول پلچرخی خبرداد برای فرونشاندن قیام کننده گان، اطراف زندان را محاصره و برای سرکوبی مجاهدین اورا یاری دهند.
زیرا محافظین پولیس از حمل سلاح و مقابله در برابر زندانیان مسلمان طفره رفتند و فرمانده زندان از آن هراس داشت تا مبادا محافظین پولیس نیز به پشتیبانی از مسلمانان برخیزند.
تانک ها وزره پوش ها قوای ۴ زرهدار غرش کنان اطراف پلچرخی را محاصره نمودند و با شلیک پی در پی سلاح های خفیف و ثقیل به هرطرفی برمهابت اوضاع می افزود، آنسو در داخل زندان نعره های رسا و مهیب تکبیر چون صدای توپ هاوان و راکت کیان رژیم را به لرزه درآورده بود، نه تنها زندانیان مسلمان را در قیام بر حق شان قوت می بخشید، تو گویی فرشتگان آسمان به مصداق آیه ( و ایدهم بجنودلم تروها ) همه غرض یاری آنها بربام زندان فرود آمده و همصدا با مجاهدان نغمه جاویدانه ( سبیلنا الجهاد ) می سرایند.
بعد از داخل شدن افراد مسلح قوای ۴ زرهدار در داخل زندان، معرکه گرمتر شد، صدای رگبار توأم با نعره های تکبیر همچنان بر فضا طنین انداز بود و تمام هستی شاهد مقابله چندین جوان بی دفاع، با قشون تا دنـدان مسلح رژیم مرتد بود. شلیک گلوله ها بلا وقفه سرو سینه برادران را نشانه میرفت و قیام کنندگان با حملات متهورانه شان برافراد خصم زبون می تاختند و در چند قدمی هدف تیر دشمن قرارگرفته نقش برزمین می شدند و جان های شیرین شان را به جان آفرین می سپردند. سایر زندانیان مسلمان در داخل سلول های در بند بلاک های دیگر ناظر صحنه بودند و یا صدای جان بخش همسنگران شان را استماع می نمودند، غیر از زمزمه تکبیر در زیرزبان و دعا و تضرع بدربار ذوالجلال کاری دیگری از دست شان نمي‌آمد چیزی که از این قیام نصیب آنها می شد ایجاد عقده در گلوها و کتمان کینه در دل ها بود، ناظران با مشاهده این معرکه حق و باطل درس عزت و مردانگی می آموختند و نفس های خود را برای گرفتن انتقام برادران شهید شان تعبیه میکردند. قوماندان زندان پس از آنکه از مقاومت داخل محوطه زندان فارغ شد، متوجه پانزده نفریکه در اتاق انتظار قومندان هنوز محصور بودند و تلاش های شان برای برون شدن بجای نرسید و فقط با زمزمه تکبیر مقدم شهادت برادران شان را جشن گرفته بودند و بیکدیگری از شهادت خویش تبریک عرض می نمودند، جلادان که قوت نیروی ایمان شهدا را قبلاً لمس کرده بودند، از گشودن درب آن اتاق عاجز ماندند و دیوانه وار بر هرسو شلیک می نمودند، بلاخره با پرتاپ چندین عدد نارنجک آن شیر مردان قلعه بند را به شهادت رساندند.

موعد شهادت فرا رسيد:
حوالی ساعت ۴ و ۲۰ صبح ۹ جوزا نعره های جان فزای الله اکبر بخاموشی گرا ئید جمع وارسته با ثبت کارنامه عظیم و تابناک به همرزمان مسلمان شان، در خاک و خون غلتیدند و فریاد مظلو میت شان از زمین تاکران های آسمان رهکشید و چشم و گوش همه کسانیکه ناظر و سامع این کارنامه شگفت انگیز بود، مشحون از عشق و مالامال از اخلاص، از آن تأسی جسته و آنرا متمسک روش نیل به اهداف عالیه اسلام قراردادند. هنگام سپیده دم آخرین شیر مرد با تن زخم خورده و سوراخ سوراخ که هنوز رمقی در وجود داشت، چون لشکر در میان اجساد کشتگان بر سرجایش نشسته و منتظر آن بود تا با غتنام فرصت با حرکت دادن جسد نیم جانش برجلادان خون آشام یورش برده، آخرین ضربه اش را بر خصم زبون بزند، مگر تفنگ بدستان بی رحم از فاصله دور او را هدف گرفته شهید ساختند. این شلیک آخرين شلیکی بود که پس از آن دیگر از جمع (۱۱۷) نفر کسی حیات نمانده بود، آنگاه موظفین زندان به کمک محافظین پولیس که تا آنگاه در محاصره بودند، به جمع آوری اجساد مطهر شهدا آغاز کرده و اجساد را چون سنگ و چوب و کلوخ در موتر خاک حمل نمودند و به سمت نا معلومی بردند.
سرخی خون شهدا از در و دیوار دفتر و دهلیز و محوطه زندان چون لاله زار بهاران موج میزد، عده ای از موظفین برای شستشوی خون آن عزیزان که در داخل اتاق ها و دهلیزها ریخته بود، مامور شدند، اما سرخی خون های محوطه زندان همچنان موجود بود و بعد از طلوع آفتاب کم کم خشکیده میرفت، نماز بامداد زندانیان در صبح ۹ جوزا به نسبت این جنایت هولناک دژخیمان زندان به تاخیر افتاد و نماز گزاران که از سر شب تا صبح مصروف نظاره کربلای خونین زندان بودند، با گلوهای گرفته، رنگ های پریده، خاطره های افسرده و چشمان اشکبار غرض گرفتن و ضو و ادای نماز از سلول های خود برون آمدند. زندانیان تا یکهفته فقط بسوی یکدیگر بانگاه های حسرت آمیز آگنده از یأس میدیدند و کسي را یاراي صحبت و مذاکره نبود، سیماها، چشم ها، نگاهها و حرکات همه حرف میزدند ولی به زبان ها مهرسوت کوبیده شده بود. نماز گذاران در روشنایی صبح آثار معرکه خونین و هول انگیز شب را مشاهده کردند. هر طرف که میدیدند جز قطرات مرواریدی خون و نقش اجساد شهدا، پارچه های شکسته شیشه ها و آجرهای ریخته دیوارها، چیزی دیگری بنظر شان نمی آمد.
سکوت مرگباری همه اطراف واکناف زندان را فرا گرفته بود و کمتر قلبی بود که با دیدن آن صحنه، افگار و کمتر چشمی که اشکبار نمی شد، زمین و زمان بر عاملین این جنایت نفرین میفرستاد و حتی فلک از ظلم و بیداد گریهای کمونیست ها در حیرت مانده بود و مخلوقات در بحری از تأثر و تعجب فرورفته بودند !
آری ! خواست خداوند بزرگ آن بود تا خون پاک این شهدای علیین مقام لگد مال کمونیست های خبیث نشود، لذا عصر روز ۹ جوزا برای خلاف عادت بر اطراف و نواحی پلچرخی قطرات باران ریختن گرفت و نقش خون های پاک آن شهیدان مظلوم را از درو دیوار و دهلیز و صحن قربان گاه پلچرخی زدود، آب خون آلود جاری شد تا در اطراف واکناف سرزمین شهید پرور ما خون های دیگری بذرکند و سلسله جهاد وشهادت را در برابر فرعونیان تا قیام قیامت زنده نگهدارد.

چهره هاي بارز قيام كنندگان هشت جوزا در محبس:
چهره های بارز و عمده قیام کنندگان هشت جوزای زندان پلچرخی عبارت بودند از: شیر علی خان ساتک، عبدالهادی پدر، عبدالوهاب خان، تورن سلیم خان، سحر گل، عبدالعفور لالا، عبدالستار مستوفی، انجنیر محمد امان، قاضی‌ محمد عمر، استاد حبیب، سید عبدالرحمن، مسلمیار، احمد شاه، استاد قادر توانا، محمد”منیب” داکتر عبدالشکور، ضیاء الدین پیلوت و …

قيام قهرمانه تاريخي چهارده جوزا:
در فوق شمه یی از از خاطره جاودان قیام هشت جوزا و جنایت و حشیانه دژخمیان رژیم سفاک تره کی در آن شب بیان گردید، مگر آن واقعه دلخراش و عبرتناک نه همان بود که واقع شد و بگذشت و کسی یادی از آن نکرد، بلکه همسنگران آن شهیدان بزرگوار که با بیتابی از عقب سلول ها آهنین صحنه را تماشا میکردند، برای گرفتن انتقام آن عزیزان و دادن درس دیگری به همرزمان شان در سنگرها، در همین راستا منتظر فرصت بودند. تا اینکه بعد از عصر روز ۱۴ جوزا باز هم جو سکوت مرگبار زندانیان را خراشید.

آری ! این شلیک ها صدای همان گلوله های آتشینی بود که اینبار سینه حق پرست و دلیر مرد ( سید اکبر ) را شگافت، سید اکبر با نظاره فاجعه المناک ۸ جوزا عقده هایش در برابر سفاکان دو چندان و کینه اش عمیقتر گردیده بود و شب ها و روز ها مشغول ریختن این نقشه بود که چگونه و از چه راهی انتقام خون برادران شهیدش را که مظلومانه جان دادند، بگیرد. بلآخره به کمک یک تن از محافظین پولیس، گمشده اش (کاردآبدار ) را بدست آورد.
هرچند بدست آوردن کوچکترین آله ناریه و جارحه در زندان کار ناممکن بود، ولی محافظ مذکور که قلباً مسلمان بود و در خفا عاشق دل باخته ایمان و اخلاق نیک جوانان مسلمان شده بود، مورد عطف توجه سید اکبر قرار گرفته و آن راد مرد با توکل و خود گذری مطلوبش را به او در میان گذاشت، محافظ مسلمان علی الرغم خطرناک بودن این عمل، به خواسته سید اکبر شهید لبیک گفته کارد آبداری برای او تهیه نمود.

این که سید اکبر با این کارد چه کاری میکرد و چگونه از آن کار میگرفت رمزی بود که هیچ کس بر آن واقف نبود.
بلآخره نوبت شهادت ۴۵ نفری که از جمع زندانیان زمان داود در بلاک نمبر ۲ باقی مانده بودند. فرا رسید. آدم کشان حرفوی رژیم که از صحنه کشتار بی رحمانه ۸ جوزا تجاربی آموخته بودند، این بار در روز روشن به انتقال برادران تصمیم گرفتند تا زندانیان احساس نکنند که ایشان را به قتل گاه میبرند.

همچنان از بیم آن که قیام دیگری صورت نگیرد، محافظین و پاسداران مسلح بی شماری را در دو طرف محوطه زندان صف بسته احضارات دادند و از میان آنها دهلیزی را برای عبور زندانیان مسلمان باز گذاشتند یک تا یک و با رعایت نظم پیش گاهی قوماندان زندان ادای احترام نموده و بعد بسوی دیار مرگ سوق داده شوند سید اکبر آخرین کسی بود که باید آن دهلیز مرگ را عبور و بعد از دست دادن به قوماندان جلاد دنبال برادران هم رزمش میرفت.

سید اکبر در جو چنان خفقان آور و دهشت بار تدبیر و هواس خود را از دست نداده در صدد عملی کردن نقشه اش بود ، بلآخره ترجیح داد که کاردش را در لای جرابش پنهان نماید. چون کوچکترین انحنا و انحراف از دهلیز راه رو، با شلیک تفنگداران انگشت به ماشه رو برو میشد لذا سید اکبر به مهارت خاص در دو قدمي قوماندان جلاد و شریر زندان، دستمال خود را قصداً به زمین افگند و به بهانه برداشتن آن سر خود را پایین برده بیاری خدای خیرالماکرین همراه با دستمال کارد تعبیه شده در جراب را بیرون آورده و با یک حرکت سریع و برق آسا بر سر و روی و شکم و قلب کثیف عبدالله ددمنش و با زدن پنج زخم کاری فرعون زندان را نقش زمین ساخت.

قوماندان جلاد «هورا» گویان بزاری و به تضرع آغاز نموده و از سید اکبر یاری خواست تا او را نکشد، مگر آن یلمرد مسلمان به یاری خدا (ج) آنگاه کار خود را انجام داده و به اصطلاح دلش را یخ کرده بود و خون کثیف سید عبدالله سفاک بدست سید اکبر کما آنکه خون برادران سید اکبر در ۸ جوزا بدست آن خبیث در محوطه زندان ریخته بود، فواره کشید و از تعفن و کثافت آن، صحن زندان کثیفتر شد آنگاه سید اکبر با گردن فراز، با سعه صدر و سوای غیظ قلب قد راست کرده در دم آماج رگبار مسلسل افراد مسلح صف بسته قرار گرفت و جان شیرین خود را به عالمی از افتخار به جان آفرین سپرد و روح آن مجاهد قهرمان به علیین پرواز کرد و نام نامی اش ثبت تاریخ مبارزات و قهرمانی های مجاهدان راستین جهاد گردید.

بدنبال شهادت سید اکبر، همراهان آن بزرگوار به گفتن نعره های تکبیر بسوی تفنگداران بی ایمان دشمن یورش برده و بساری آنها درین پیکار حق و باطل مسلح شده و مانند هم رزمان شان در ۸ جوزا بعد از شهادت سید اکبر تا حوالی شام علیه لشکریان رژیم کمونیست جنگیدند تا آنکه با سر کشیدن جام شهادت همه آن عزیزان در خون های گرم خویش تپیدند.

قابل ذکر است اینکه در جریان این دو نبردحق و باطل به صد ها تن از عوامل رژیم بشمول سید عبدالله جلاد روانه جهنم گردیدند.
با ریختن خون قوماندان زندان، موی در بدن تمام زندانیان باقی مانده خصوصاً مسلمانان راست شد و همه گان به این تشویش افتادند که به انتقام خون شداد زمان شاید همه ایشان را به هلاکت برسانند.

اما کار نامه سید اکبر بتاریخ ۱۴ جوزا حماسه دیگری بود که تاریخ مبارزات اسلامی هرگز خاطره آنرا از یاد نخواهد برد و در بدیل آن امتیازات و تسهیلات فراوانی به زندانیان داده شد که تمام محبوسین به روح آن شهید نام آور درود ها می فرستاندند. برادران آتی در جمله شهدای قهرمان ۱۴ جوزا شامل بوده اند: سید اکبر، انجنیر عبدالرزاق، استاد ظاهر محمدی، انجنیر محمد عمر، طاوس خان، اختر محمد سلیمان خیل، اسماعیل پاسخ هاشمی، انجنیر عبدالحی، حجت الاسلام فصیحی، مولوی عزیز الرحمن، مهدي خان، قاضي بسم الله جرآت حامد شاه، خاکسار، انجنیر وزیر، آقا محمد عائل، محمد صدیق، انجنیر عبدالصبور، سید عمر، انجنیر غلام نبی، مولوی محمد نسیم عابد، استاد سربلند، داکتر شمس الحق، و…

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سيد عمر اعزامي

نظرات

مطالب مرتبط

روایت شاهزاده هری از اشتراک در نبرد افغانستان

نام شاهزاده هری زمانی بار دیگر بر سر زبان‌ها افتاد که بخش‌های از کتاب خاطرات …

Discover more from سیاح‌آنلاین

Subscribe now to keep reading and get access to the full archive.

Continue reading